کد مطلب:315114 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:190
سپاسگزارم از شما ای ابافاضل
حاجی مهدی تاجریان نقل می كند و می گوید:
در حدود سال های 1963 میلادی بود، مرد عربی از بادیه نشینان كربلا وارد حرم باصفای ماه بنی هاشم حضرت اباالفضل علیه السلام شد و پسربچه ی فلجی را كنار
[ صفحه 342]
ضریح نشاند، آنگاه ریسمانی از جیب خود بیرون آورد و یك طرف آن را به گردن پسربچه و طرف دیگرش را به ضریح بست و به آن بزرگوار خطاب كرد و گفت: این همان پسربچه ای است كه در موردش با شما سخن گفتم.
عرب بادیه نشین این بگفت و از حرم خارج شد. پس از زمانی به حرم بازگشت، دید فرزندش بهبودی یافته و صحیح سالم سخن می گوید و هیچ گونه بیماری ندارد، خوشحال شد و ریسمان از گردنش گشود و با نیت خالص و صادق به طور عادی می گفت:
أشكرك یا أبافاضل!
سپاسگزارم، خیلی ممنوم از شما ای ابافاضل!
آنگاه دست فرزند خود را گرفت از حرم مطهر خارج شد. در حالی كه بر یقین به برآورده شدن حاجت خود استوار بود. [1] .
در حدود سال های 1963 میلادی بود، مرد عربی از بادیه نشینان كربلا وارد حرم باصفای ماه بنی هاشم حضرت اباالفضل علیه السلام شد و پسربچه ی فلجی را كنار
[ صفحه 342]
ضریح نشاند، آنگاه ریسمانی از جیب خود بیرون آورد و یك طرف آن را به گردن پسربچه و طرف دیگرش را به ضریح بست و به آن بزرگوار خطاب كرد و گفت: این همان پسربچه ای است كه در موردش با شما سخن گفتم.
عرب بادیه نشین این بگفت و از حرم خارج شد. پس از زمانی به حرم بازگشت، دید فرزندش بهبودی یافته و صحیح سالم سخن می گوید و هیچ گونه بیماری ندارد، خوشحال شد و ریسمان از گردنش گشود و با نیت خالص و صادق به طور عادی می گفت:
أشكرك یا أبافاضل!
سپاسگزارم، خیلی ممنوم از شما ای ابافاضل!
آنگاه دست فرزند خود را گرفت از حرم مطهر خارج شد. در حالی كه بر یقین به برآورده شدن حاجت خود استوار بود. [1] .
[1] همان مصدر.